بهترین ورزش برای قلب
هیچ ورزشی برای قلب
مفید تر از خم شدن و گرفتن دست ” افتادگان” نیست . . .
هیچ ورزشی برای قلب
مفید تر از خم شدن و گرفتن دست ” افتادگان” نیست . . .
قرنهاست زمین انتظار مردانی اینچنین را میکشید تا بیایندوکربلای ایران را عاشقانه بسازند
و زمینهساز ظهور باشند...
آن مردان آمدندورفتند،
فقط من وتو ماندیم واز جریان چیزی نفهمیدیم…(سید شهیدان اهل قلم)
یکی از علما را پرسیدند :که کسی با ماهرویی در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب وشهوت غالب.
هیچ باشد که به قوّت پرهیزگاری، از وی به سلامت بماند.
گفت:اگر از «مهرویان» به سلامت بماند، از «بدگویان » نماند!
شاید پس کار خویش بنشستن،
لیکن نتوان دهان مردم بستن…..
یقین دارم که نیهیلیسم در سراشیب افول افتاده است.واگر چنین باشدکه می دانم هست،بازنگری به دورانی که گرچه افول خواهد کرد،اما هنوز آثار چندصدساله تعین و تحقق ان باقی است،می تواند یاریمان دهد در نظر کردن به تاریخ،آن سان که شاید.
سخن از «افول»اکنون در افواه افتاده استواین خود شاهدی است بر صدق وصحت خویش،چراکه نیهیلیسم همواره در اکنون می زید واجازه نمی دهد که فراتر از اکنون بیندیشند وهمین که پیدا شده اند کسانی که با نحوی خودآگاهی تاریخی اکنون را در نسبت باتاریخ می نگرند،نوید آغاز مرحله ای دیگر است. در «اکنون»زیستن منافی خوداگاهی است.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار ودر را روی پیامبری باز کرده بود که هر صبح پیش از مسجدمی آمد که بگوید:«پدرت به فدایت».
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار و در را روی پیامبری باز کرده بود که هر غروب می آمد که بگوید:«شادی دلم»،«پاره تنم»
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار و در را برای پیامبری باز کرده بود که پی کسای یمانی می گشت تا در آن آرامش یابد.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار و در را روی حسن وحسین و روی علی اکه بی تاب می گفت:بوی برادم محمد می آید باز کرده بود.
ایستاده بود پشت همین در ،تکیه داده بود به همین دیوار وتنها گلیم زیر پایش را بخشیده بود.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار وگردنبند یادگاری را کف دستهایش دراز کرده بود به سمت فقیری که از این همه سخاوت گریه می کرد.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار وپارچه ای کشیده بود روی سرش ،چون حتی چادرش را بخشیده بود.
ایستاده بود پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار وبه صورت زنی که برای بار دهم سوالی را می پرسید لبخند زده بود.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار و در را برای مردش باز کرده بود که باز بادست خالی می رسید ونگفته بود که چند روز است غذایش را به بچه داده وخود نخورده است.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار ودر را روی چشم های خیس علی باز کرده بود،روی مردی که جانش وبرادرش را از دست داده بود.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار وشنیده بود همسایه ها بلند طوری که بشنود،می گویند:علی! او راببرجایی دور از شهرريالگریه هایش نمی گذارد شب بخوابیم.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار وبه بلال که ساکت ومحزون آن پشت ایستاده بود گفت:«دوباره اذان بگو،خیلی دلم تنگ است»
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده به همین دیوار و در را روی علی باز کرده بود که می آمد تا برای سال های طولانی خانه نشین باشد.
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده بودبه همین دیوار وگفته بود:«نمی گذارم ببریدش»
ایستاده بود،پشت همین در،تکیه داده بوده به همین دیوار .آری درست برهمین دیوار که……..!
بزرگی هر عاشق به بزرگی معشوق اوست.پس تنها عاشق خدا باید بودوبس.
یک سوال مهم :وبلاگ چیست؟ وبلاگر کیست؟چند وقت واندی بود این سوال ذهنم را مشغول کرده بود.می اندیشیدم اما اندیشه ام باضربه شدیدی به بن بست می خورد.تا آن که یک روز اتفاقی افتاد.ناگفته هایم قطره قطره وانگهی فریاد شدواز قضا در گلوم گیر کرد.ومن در مرز خفه شدن.دنبال تخته سنگی می گشتم تابروم روی آن وبانگ یا ایها الناس برآورم وفریادهایم راخالی کنم ،داد بزنم،گریه کنم.که ناگهان تخته سنگ خوش ارتفاعی یافتم.القصه که فریادها هنوز درگلو بود ومن در حال خفه شدن ولی بلاتکلیف ومردد.احساس می کردم در حد روزنه بسیار کوچکی برای تنفس باز است.اما یک مشکل بزرگ برای وبلاگر شدن بود وآن چیزی نبود جز حدیث نفس . می ترسیدم حدیث نفس بگویم . این را از سید شهیدان اهل قلم آموختم.او حدیث نفس راسوزاند ومن نمی خواستم به جایی برسم که مجبور شوم caseبیچاره رابسوزانم ویاآن را از پنجره پرتش کنم بیرون.لذا در این مسیر بسیار ملتمس دعای خیر شما دوستان هستم.
دعا کنید فریاد هایم برای اولیاءالله خوش طنین باشد وفقط گوش شیطان را کر کند.چرا که خاصیت فریادهای در سکوت چنین است.
در ضمن با اندی از خواهران طلبه درصدد برگزاری یک سلسله نشسته هایی هستیم به همین نام حجره. دوست داشتیم که به یاری خداوند این نشسته ها پیرامون مسائلی باشدکه وظیفه ما طلاب است که به عنوان سربازان آقا به آن بپردازیم.خرسند می شویم که از نقطه نظرات شما عزیزان بهره مند شویم و هم اکنون نیازمند زکات علم شما هستیم.موضوع این دفعه حجاب است .فرضیه اول هم این است که اگربا یک خانم غیر محجبه روبه رو شوید واو از شما پرسید: شما چرا چادر سرتان می کنید چه جوابی می دهید؟لطفا علاوه برذکر نظر خودتان حتی المقدور مطالب مستند در منابع معتبر رانیز ذکر نمایید.ما هم قول می دهیم در اسرع وقت چکیده تحقیقات را به شما ارائه دهیم.
من و خداوند هر روز صبح فراموش می کنیم
“او” خطاهای من را
و “من” لطف های او را!